کد مطلب:231535 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:199

از سوره ی فرقان
89- ابوالصلت هروی از حضرت رضا علیه السلام و او از پدرانش علی علیهم السلام روایت می كند كه مردی از اشراف بنی تمیم سه روز قبل از شهادت علی علیه السلام خدمت آن حضرت رسید و گفت: یا امیرالمؤمنین آمده ام تا مرا از اخبار اصحاب



[ صفحه 535]



رس كه در چه زمانی بوده و در كجا زندگی می كرده اند و پادشاه آنها چه كسی بوده مطلعم كنید.

و نیز بفرمائید آیا خداوند پیغمبری برای آنها فرستاد یا خیر، و چرا آن ملت هلاك شدند؟ من در قرآن مجید نام آنها را می خوانم و از اخبار آنان اطلاعی ندارم.

علی علیه السلام فرمود: از من مطلبی پرسیدی كه كسی قبل از تو آن را نپرسیده است، و كسی غیر از من هم پاسخ این را نمی تواند بدهد.

در كتاب خداوند آیه ای نیست مگر اینكه من تفسیر آن را می دانم، و محل فرود آن را كه در كجا بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرود آمد در شب و روز همه اینها را می دانم، و در این سینه علوم فراوانی هست و لیكن طلاب و جوینده ی آن را مشاهده نمی كنم، و به همین زودی كه مرا از دست دادند پشیمان خواهند شد.

اینك بدان داستان اصحاب رس از این قرار است آنها گروهی بودند كه درخت صنوبر را می پرستیدند، و آن درخت را «شاه درخت» می گفتند.

یافث بن نوح آن درخت را كنار چشمه ای غرس كرده بود كه آن چشمه را «روشاب» می گفتند، و آن درخت بعد از طوفان برای نوح روئید، و آن جماعت را از این جهت «اصحاب رس» گفتند كه آنان پیغمبر خود را در زمین فرونمودند.

این قضیه بعد از حضرت سلیمان علیه السلام اتفاق افتاد، آنها دوازده قریه داشتند كه در كنار رود رس كه یكی از نهرهای مشرق است قرار گرفته بود، و این نهر را از این جهت «رس» می گفتند، كه در آن ایام نهری پرآب تر و شیرین تر از آن نبود.

در اطراف آن نهر، آبادیهای فراوان و قراء و قصبات زیادی وجود داشت و



[ صفحه 536]



از جهت كشاورزی و عمران نیز بسیار بارونق بود.

دوازده قریه مزبور را آبان، آذر، دی، بهمن، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، و مهر می گفتند و شهر بزرگ آنها اسفندار بود، و در همین محل پادشاه آنان زندگی می كرد، كه به آن تركوذ بن غابور بن یارش بن سارن ابن نمرود بن كنعان فرعون ابراهیم علیه السلام می گفتند، و چشمه با درخت صنوبر در آنجا بود.

آن جماعت در هر دهكده ای یك شاخه از آن درخت صنوبر را غرس كرده بودند، و آن شاخه خود یك درخت بزرگی شده بود.

آنها آب آن نهر را بر خود حرام كرده بودند، خود و چهارپایان از آن نمی خوردند، و هر كس مرتكب خلاف می شد و از آن آب می خورد او را می كشتند، و می گفتند خدایان ما به این آب بستگی دارند، و كسی حق ندارد رشته حیات آنها را قطع كند، و آنها از نهر بزرگ رس آب می خوردند.

اصحاب رس در یكی از ماه های سال در یكی از دهكده ها عید داشتند و در آن دهكده اجتماع می كردند و بر شاخه های درخت صنوبر مقداری حریر آویزان می نمودند كه در آن نقش ها و صورت های گوناگونی بود.

سپس گوسفند و گاوی چند در كنار آن درخت ذبح می كردند، و آتش روشن می نمودند، هنگامی كه دود آتش و گوشت ها به آسمان می رفت و آن ها در اثر تراكم دود آسمان را مشاهده نمی كردند، با چهره های خود بر زمین افتاده و درخت ها را سجده می كردند، و با گریه و فریاد می خواستند درخت از آن ها راضی شود.

شیطان می آمد و برگ های درخت را حركت می داد، و مانند كودكان فریاد می زد



[ صفحه 537]



و می گفت: من از شما راضی شدم، اینك ناراحت نباشید و آسوده خاطر به منازل و سرو كار خود بروید.

آنان در این هنگام سرهای خود را از زمین بلند می كردند و شراب می خوردند و مشغول نواختن ساز و آواز می شدند، و آن ها در آن شب و روز به عیش و نوش و خوشگذرانی مشغول بودند.

عجم ها از این جهت اسامی ماه های خود را آبان ماه، و آذر ماه گذاشته اند و این نامها را از اسامی آن دهكده ها اختیار كرده اند، و هم چنین هر سال در یك ده این مراسم برگزار می گردد، تا وقتی كه، نوبت قریه بزرگ فرامی رسد.

هنگام عید در قریه بزرگ، همه مردم از كوچك و بزرگ در آن جا اجتماع می كنند و در كنار درخت صنوبر یك سراپرده بزرگ از دیبا كه در آن انواع نقوش و صور می باشد، برافراشته می كنند.

آن سراپرده بزرگ دوازده در دارد، و اهالی هر ده از یك در وارد می گردند و هنگام نزدیك شدن به درخت صنوبر آن را سجده می كردند و قربانی های خود را تقدیم می كردند.

قربانی هائی كه در این جا تقدیم می شد بیشتر از آن قربانی هائی كه سال های پیش می دادند بود.

در این هنگام شیطان می آمد و درخت صنوبر را حركت می داد و از داخل آن با فریاد بلند سخن می گفت، و آنان را وعده می داد، و آن ها نیز سرهای خود را از زمین برداشته با حال نشاط به شرب خمر و لهویات مشغول می شدند و این نشاط و خوشحالی دوازده روز طول می كشید.

چون كفر و طغیان این قوم به طول انجامید خداوند متعال پیغمبری به طرف آنها



[ صفحه 538]



فرستاد، و آن پیغمبر از اولاد یعقوب بود وی مدتی در میان آنها زندگی كرد و آنان را به عبادت خداوند واحد و ترك شرك دعوت كرد، و لیكن آنان به سخن های او توجهی نكردند و بر كفر و سركشی و طغیان خود افزودند، و سخنهای او را نپذیرفتند.

پیغمبر مزبور در عید بزرگ آنها كه در قریه ی بزرگ تشكیل شده بود شركت كرد، و گفت: بارخدایا بندگان تو گفته های مرا قبول نكردند و مرا تكذیب نمودند و بر كفر خود افزودند، و اینك درختی را عبادت می كنند كه برای آنها نفع و ضرری ندارد و اكنون قدرت خود را به آنان ظاهر كن و درخت آنها را خشك نما.

آن گروه شب را آرام گرفتند و چون صبح از خواب بیدار شدند مشاهده كردند درخت خشك شده است.

اصحاب رس بسیار مضطرب و ناراحت شدند، گروهی گفتند: این مرد خدایان ما را سحر كرده و او گمان می كند كه رسول خداست و از آسمان برای او وحی می رسد، و او در نظر دارد شما را از خدایان خودتان برگرداند و متوجه خدای خود كند.

گروهی دیگر گفتند: چنین نیست بلكه خدایان شما از این مرد خشمگین شده اند، چون این مرد نسبت به آنها سخنانی می گفت و شما را دعوت می كرد كه از عبادت آنها دست بردارید.

اینك درخت غضب كرده و خرمی و شادابی خود را از شما دریغ داشته است و شما باید اكنون از خدایان خود دفاع كنید.

آن جماعت اجماع كردند كه آن پیغمبر را بكشند، لوله ای را تعبیه كردند و آن را در میان رود فروبردند، و آب و گل میان لوله را بیرون كشیدند و چندین ذرع لوله ها را در زمین فروبردند.



[ صفحه 539]



سپس آن پیغمبر را در میان آن لوله انداختند، و بعد سنگی را روی وی انداختند، و سپس آن لوله ها را از آب و گل بیرون كشیدند، و آن پیغمبر در اعماق زمین فروماند و رود بزرگ بار دیگر از روی آن جاری گردید.

پس از اینكه پیغمبر را به این صورت كشتند گفتند: اینك خدایان ما راضی شدند چون مشاهده كردند ما بدگوی آنها را كشتیم، و او را در زیر آب و گل دفن كردیم، و اینك بار دیگر طراوت درخت صنوبر عود خواهد كرد و برگ خواهد داد.

آن جماعت در تمام آن روز فریاد و ناله پیغمبر را می شنیدند و او می گفت: خداوندا مشاهده می كنی كه من در جای تنگی قرار گرفته ام و چاره ای ندارم، اینك جان مرا بگیر و زود مرا نجات بده.

در این هنگام خداوند متعال به جبرئیل گفت: آیا این بندگان كه از حلم من سوءاستفاده می كنند و از عذاب من خود را در امان می بینند، و دیگری غیر از مرا عبادت می نمایند، و پیغمبران مرا می كشند، اینك خیال می كنند در آسایش خواهند بود و یا از زیر سلطه من خارج خواهند شد؟ من اكنون از آنها انتقام خواهم گرفت تا آنها برای آیندگان عبرت باشند.

ناگهان در همین روز باد شدیدی وزیدن گرفت و آن جماعت حیران و سرگردان شدند و از شدت وحشت نتوانستند كاری انجام دهند، زمین زیر آنها مانند سنگ كبریت سرخ شد و ابر سیاهی از آسمان بر آنها سایه افكند، و همگان را ذوب كرد همان طور كه سنگ آب می گردد.

ما از عذاب خداوند به او پناه می بریم، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

90- محمد بن ابی عباد كه مشهور به شنیدن لهویات و شرب نبیذ بود گوید:



[ صفحه 540]



از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم نظر شما درباره ی سماع چیست؟ و آیا جایز است كه به ساز و آواز گوش داد؟

فرمود: اهل حجاز در این باره رأی باطلی دارند، مگر نشنیده ای كه خداوند متعال می فرماید: «و اذا مروا باللغو مروا كراما».

91- عباسی می گوید: از حضرت رضا علیه السلام اذن گرفتم اجازه دهند به خاندان خود انفاق كنم.

فرمود: مواظب باش كه مرتكب دو مكروه نشوی گوید: عرض كردم: من این موضوع را درك نمی كنم.

فرمود: خداوند اسراف و زیاده روی را در انفاق كراهت دارد همان طور كه خودداری و عدم انفاق را نیز مكروه شمرده است، و در قرآن مجید فرمود: «والذین اذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و كان بین ذلك قواما».